قسمت اول داستان
نماز اول وقتTu to Allah before you retuto allahبه سوی خدا برگردید ، قبل از اینکه به سوی خدا بازگردید!Zainab was lying on the bed,زینب روی تخت خوابیده بودHalf awake, clutching her pillow Tight against her chestنیمه بیدار، بالش خود را محکم در بغل گرفته And covering her whole body with A thick blanket except for the face,و تمام بدنش را به جز صورتش با یک پتوی ضخیم پوشانده بودAs it was very cold outsideچنانکه گویی ، هوا در بیرون بسیار سرداستShe always loved spending quiet time just Lying on her bed before she starts the dayاو همیشه آرامش را دوست داشت ، قبل از آنکه روز شروع شود فقط بر روی تخت خود دراز بکشدShe would have enjoyed the lie thoroughlyاو به تمام معنی ، از خوابیدن لذت می برد ، If it was not for the distant sound of the birds Chirping, which made her feel annoyedاگر چه از سر و صدای پرندگان دور نبود ، که احساس ناراحتی می کردShe always hated anything which Interrupted her comfy sleepاو هر چیزی که ، خواب راحتش را بهم می زد ، دوست نداشت ،To increase her annoyance, she heard the Adhan calling.صدای اذان را که می شنید بیشتر دلخور می شد“It must be near to five,” thought Zainab with a rage.زینب خشمگینانه فکر کرد "ساعت باید نزدیک 5 باشد "And remembering something,و چیز شروع نماز ، قرائت...
ادامه مطلبما را در سایت شروع نماز ، قرائت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : faslebandegi بازدید : 100 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 20:44